معنی تخته، تخته یا مقوا ویا هرچیز مسطح، میز غذا، غذای , تختهبندی کردن، سوارشدن، بکنار , روی میز، اغذیه، میزشور یادادگاه، هیئت عامله , کشتیامدن(بمنظورحمله)، تختهپوش کردن، پانسیون شدن، م, نزل کردن(درشبانهروزی) یاامنا، هیئت مدیره، (edart fo draob)هیئت بازرگانی, معنی تخته، تخته یا مقوا ویا هرچیز مسطح، میز غذا، غذای پ تختهبندی کردن، سوارشدن، بکنار پ روی میز، اغذیه، میزشور یادادگاه، هیئت عامله پ کشتیامدن(بمنظورحمله)، تختهپوش کردن، پانسیون شدن، مپ نزل کردن(درشبانهروزی) یاامنا، هیئت مدیره، (ثیشقف بخ یقشخد)هیئت بازرگانی, معنی تoتi، تoتi dا krmا mdا ic]dx kszp، kdx yvا، yvاd , تoتifjbd lcbj، smاcabj، fljاc , cmd kdx، اyvdi، kdxamc dاbاb;اi، idnت uاkgi , laتdاkbj(fkj'mcpkgi)، تoتi/ma lcbj، /اjsdmj abj، k, jxg lcbj(bcafاjicmxd) dااkjا، idnت kbdci، (edart fo draob)idnت fاxc;اjd, معنی اصطلاح تخته، تخته یا مقوا ویا هرچیز مسطح، میز غذا، غذای , تختهبندی کردن، سوارشدن، بکنار , روی میز، اغذیه، میزشور یادادگاه، هیئت عامله , کشتیامدن(بمنظورحمله)، تختهپوش کردن، پانسیون شدن، م, نزل کردن(درشبانهروزی) یاامنا، هیئت مدیره، (edart fo draob)هیئت بازرگانی, معادل تخته، تخته یا مقوا ویا هرچیز مسطح، میز غذا، غذای , تختهبندی کردن، سوارشدن، بکنار , روی میز، اغذیه، میزشور یادادگاه، هیئت عامله , کشتیامدن(بمنظورحمله)، تختهپوش کردن، پانسیون شدن، م, نزل کردن(درشبانهروزی) یاامنا، هیئت مدیره، (edart fo draob)هیئت بازرگانی, تخته، تخته یا مقوا ویا هرچیز مسطح، میز غذا، غذای , تختهبندی کردن، سوارشدن، بکنار , روی میز، اغذیه، میزشور یادادگاه، هیئت عامله , کشتیامدن(بمنظورحمله)، تختهپوش کردن، پانسیون شدن، م, نزل کردن(درشبانهروزی) یاامنا، هیئت مدیره، (edart fo draob)هیئت بازرگانی چی میشه؟, تخته، تخته یا مقوا ویا هرچیز مسطح، میز غذا، غذای , تختهبندی کردن، سوارشدن، بکنار , روی میز، اغذیه، میزشور یادادگاه، هیئت عامله , کشتیامدن(بمنظورحمله)، تختهپوش کردن، پانسیون شدن، م, نزل کردن(درشبانهروزی) یاامنا، هیئت مدیره، (edart fo draob)هیئت بازرگانی یعنی چی؟, تخته، تخته یا مقوا ویا هرچیز مسطح، میز غذا، غذای , تختهبندی کردن، سوارشدن، بکنار , روی میز، اغذیه، میزشور یادادگاه، هیئت عامله , کشتیامدن(بمنظورحمله)، تختهپوش کردن، پانسیون شدن، م, نزل کردن(درشبانهروزی) یاامنا، هیئت مدیره، (edart fo draob)هیئت بازرگانی synonym, تخته، تخته یا مقوا ویا هرچیز مسطح، میز غذا، غذای , تختهبندی کردن، سوارشدن، بکنار , روی میز، اغذیه، میزشور یادادگاه، هیئت عامله , کشتیامدن(بمنظورحمله)، تختهپوش کردن، پانسیون شدن، م, نزل کردن(درشبانهروزی) یاامنا، هیئت مدیره، (edart fo draob)هیئت بازرگانی definition,